سه‌شنبه، تیر ۰۶، ۱۳۹۶

ترانه به ترانه



                                                        ترانه به ترانه (ترنس مالیک، 2017)

ستاره‌ها (سه از پنج)



در این سال‌ها مواجهه‌ی هرباره با سینمای مالیک همچون شناور شدنِ هر احساس است درونِ جلوه‌ای از بی‌کرانگی؛ دعوتی دوباره به زیستنْ درون لحظه(ها) است که اینبار و در فیلم آخر به بهانه‌ی آهنگ‌ها میسر می‌شود: ترانه به ترانه (2017). اینجا آهنگ‌ها آغاز می‌شوند، دست‌ها و بدن‌ها به دور هم می‌پیچیند، روایت از برخورد این دو شکل می‌گیرد اما انتظاری که بعد از «شوالیه‌ی جام‌ها» (2015) درونمان ساخته شده بود، به تعلیق در می‌آید. نه اینکه با فیلم خوبی روبرو نباشیم بلکه رادیکالیته‌ی «شوالیه‌ی جام‌ها» در این مجموعه فیلم‌های بعد از «درخت زندگی» (2011) بود که در گذر این چند سال و بعد از تماشایِ «ترانه به ترانه» در کارنامه‌ی مالیک اهمیت بیشتری میافت. این فیلم آخر بیشتر شبیه بازگشتی به گذشته است برای اصلاح و عمیق‌تر کردنِ «به‌سوی شگفتی» (2012)! برای درونی کردنِ حسی از نزدیکی و دوری در میانِ زوج‌ها/رابطه‌ها، و البته در چرخه‌ی پرتکرار آن در سینمای متاخر مالیک! از این منظر، هرچه بیشتر درون این چرخه گرفتار، و به پایان نزدیکتر می‌شدیم به همان چرخه‌ی آخر یعنی رجوع دوباره‌‌ی زوج فیلم (همان بازگشت دوباره‌ی ژانری) فیلم بهتر و کارآمدتر اهدافش را نشانه می‌گرفت. به فیلم درآوردن احساس‌های آدم‌ها، رسیدن به چیزهای لرزان و ناپایدار آن‌هم بی‌توجه به هرگونه خط رواییِ مشخص در این تجربه‌ی چهارم (بدون در نظر گرفتن مستند نادیده‌ی «سفر زمان» (2016) ) گرچه گاهی به نتایج درخشانی می‌رسید؛ اما گویی سینمای مالیک در تکرار این شیوه‌ی بیانی هربار به چیز تازه‌تری نیز احتیاج دارد: اینجاست که گدار شاید راهنمایی خوبی باشد؛ جایی‌که تکرارهای فرمی در سینمای گدار هربار به بازتعریف کردن شیوه‌های بیانیِ تازه‌ای در سینما می‌انجامد. آنجا که تکرار صحنه‌آرایی یک لحظه هیچگاه شبیه یکدیگر نمی‌شود. از این زاویه سینمای مالیک شاید به یک آشنایی‌زدایی در دل همین مسیر، و نه حتی تغییر آن احتیاج دارد! به یک بیان تازه (برای نمونه در نقش راوی/واگویه‌ها/..) در حوالیِ این فرم بصریِ منحصربه‌فردش! چراغ‌های چشمک‌زنِ «شوالیه‌ی جام‌ها» نوید چیزهایی بهتر و شاید درخشان‌تری را می‌داد. 


هیچ نظری موجود نیست: